در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ من به آن محتاجم !
مرا زمانی از دست دادی كه میان روزمرگی هایت گم شده بودی و تو فرصت آن را نداشتی كه دلتنگم باشی عجب از من!!! ... تمام دلمشغولی ام تو بودی... تمامی دقایقم با تو می گذشت اما حتی در لابه لای دفتر خاطراتت هم نبـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــودم!
امشب کسی به سیب دلم ناخنک زده است! بر زخمهای کهنه قلبم نمک زده است! این غم نمی رود به خدا از دلم، مخواه! خون است اینکه بر جگر ِ من شتک زده است قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلک زده است! امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد بر سفره ای که نان دعایش کپک زده است! هرشب من -آن غریبه که باور نمی کند نامرد روزگار، به او هم کلک زده است- دارد به باد می سپرد این پیام را: سیب دلم برای تو ای دوست، لک زده است!
گل عشق را در دست میگیرم و هی زیر لب زمزمه میکنم دوسم داره دوسم نداره… با ترس تک تک گلبرگهارا یواش یواش میکنم و همچنان زمزمه میکنم… برای ادامه دادن مردد هستم ولی نه! میترسم! چشمهایم را بسته نیت میکنم”دوسم داره” و همه ی گلبرگ ها رو یهو میکنم
لطفا به اشتراک بگذارید:
....